۰۸ اردیبهشت ۱۳۸۵

خوشحالی

امروز خوشحال هستم داریم میریم ایران اولین باری هست که با خیالی آسوده و خوشحال به ایران برمیگردم امیدوارم که به هردومون خوش بگذره به نظر من اگرکسی بخواهد میتونه از همه چیزی و همه کس برای خوش گذروندن خودش استفاده کنه این بار تصمیم گرفتم یکم خوش بگذرونم .
راستی فکر میکردم که دراین چند مدتی که مشغول درس و زندگی جدیدم در اینجا بودم بعضی عادتها مثل گوش دادن به آهنگهای 6*8 ایرانی از یادم رفته باشه اما با دوباره گوش دادن به این آهنگها دوباره حال وهوای نوجوانی به سرم زد و از این بابت خوشحالم و متوجه شدم که هنوز شور و حال جوونی رو دارم یک دلیل دیگه ای اینه که وقتی با دوستم که اونم فکر میکرد که پیر شده و دیگه شوق جوونی رو نداره شروع کردیم به یاد ایام جوونی دیدیم که بعد از چند دقیقه دوباره . مسخره بازی ها و خنده های سالهای دبیرستان داره خودش رو نمایان میکنه و شیطنت های بچه گانه هنوز در وجودمون هست

۰۲ اردیبهشت ۱۳۸۵

سفر

امروز بعد از پنج روز دور بودن از اینترنت دوباره برگشتم

یک- جدأ که ایتالیا در مقایسه با آلمان از نظر مناظر طبیعی زیباتر علتش هم دریای زیبایی که داره

دو- بعد از این سفر نظرم نسبت به زندگی در خارج تغییر کرده یک فکرهایی در سر دارم که باید روش بیشتر کار کنم

سه- بعد از دو سال دوستم رو دیدم به نظر من آدمها بعد از سالهای خیلی طولانی تغییر میکنند و شاید قرار گرفتن در محیط و در کنار آ دمهای دیگر شخصیت ها تغییر کنه اما اگر دوباره به محیط اول برگردی باز هم همون شخصیت هستی و این میتونه دلیل خوبی باشه برای اینکه ایرانیها فکر نکنند هر کسی از خارچ از ایران بر میگرده باید خیلی روشن فکر و با کلاس باشه ،این درسته فقط به شرط اینکه اون شخص برای مدت طولانی خارج از ایران زندگی کرده باشه

چهار- با سفر کردن تجارب با ارزشی بدست میآورید وهمچنین برگشتن به کار براتون سخت میشه

۲۸ فروردین ۱۳۸۵

سستی

خیلی زیباست صبح که از خواب بلند میشوم صدای بلبل و مرغ دریایی میشنوم هوا هوای شمال ایران با آفتاب داغ و هوای دم کرده و یکم شرجی هر روز هم اگر نمای رو به دریا و جنگل بالکن را ببینم باز هم برایم زیبایی روز اول رو داره یک روز باید عکسش رو نشونتون بدم این هوا سستی همیشگیش رو برای من به ارمغان میاره سستی همراه با دلشوره ، نمیدونم این دلشوره از کِی با این هوا همراه شده اما فکر میکنم از وقتی که یادم میاید اواخر تعطیلات نوروز که میشد و من یاد کارهای انجام نشده یا اتمام تعطیلات میافتادم این دلشوره سراغم می اومد، اما حالا چی؟ الان هم این حالتها هست نه تعطیلاتی بوده و نه تکالیف نوروزی، اما کارهای انجام نشده همیشه بوده و هست وهمواره به من اضطراب خاصی میده اون موقع هست که من به فکر اینکه در آینده چه کار باید انجام بدم و چه مسیری را باید انتخاب کنم و.......... و هزار سوال دیگه ، یادم میاد یکی از معلم های دوران راهنمایی بهمون میگفت یادتون باشه که سعی کنید هیچ وقت تنبلی بر زندگیتون چیره نشه که آفت بزرگیه وتمام زندگیتون را تحت الشعاع قرار میده بنده خدا همیشه دیر میرسید سر کلاس و همیشه ژولیده و مضطرب بود اما خیلی معلم خوبی بود

۲۳ فروردین ۱۳۸۵

مسکوب


من در زندگى هرگز دنبال آسانى نبوده ام چون هيچ چيز زيباى ارزيدنى آسان نيست.
«آدم بايد كار را جدى بگیرد و خودش را برعكس به جد نگيرد.»
«مشكل من: نه مى توانم دنيا را عوض كنم، نه اين را كه هست بپذيرم.»
«اگر فردوسى نبود زندگى من چقدر فقيرتر بود. يادش روشنايى و بلندى است.»
«مرگ ماهى سياه ريزه اى است كه در جوى تاريك رگ ها تنم را دور مى زند.»
«مرگ تنهايى است بدون احساس تنهايى.»
«ايران عزيزم، ايران جاهل ظالم، ايران كوه هاى بلند، بيابان هاى سوخته و آفتاب وحشى و رفتگان و ماندگان عزيز، دلم برايت تنگ شده؛ اى بى وفاى ناكس دور! با اين بيداد تبهكاران واى به حال آيندگان
«جوان كه بودم مى خواستم دنيا را عوض كنم. نشد، دنيا مرا عوض كرد.

برگرفته از نوشته های شاهرخ مسکوب در روزنامه شرق
خاطره زیبایی بود که خوندم اما تأسف هم خوردم که چرا این آدم های با ارزش همیشه بعد از مرگشون به مردم شناسانده میشوند و چقدر از این آدمهای نازنین هستند که همیشه دور و گمنام میمانند و در حسرت و آرزوی داشتن ایرانی دور از جهل ، ظلم وفقر میمیرند

۱۹ فروردین ۱۳۸۵

آرزوها

چه آرزویی در دل دارید؟ این سوالی که خوبه هر آدم هر چند مدت یکبار از خودش بپرسه و اما جواب من؟ آرزوی من اینه که شناخت از خودم هر روز بیشتر وبیشتر بشه تا جایی که قبل از هر کاری بتونم عکس العملم رو نسبت به اون کار پیش بینی کنم و این که باعث میشه اعتماد به نفسم بالا بره به نظرم آدم هایی که اعتماد به نفس بالایی دارن زیاد به خودشون و کارهایی که می خواهند انجام بدهند فکر میکنند
یک سوال دیگه ای که الان یادم افتاد و مجید هم مدتیٍ بهش فکر میکنه معنی زندگیٍ و اینکه کجای این دنیا قرار داری؟ به نظر من اصلا مهّم نیست کجای دنیا باشی این که خودت از کارهایی که انجام داده ای راضی باشی و دلت به زندگی که داری خوش باشه؛ اینکه همیشه در زندگیت پیشرفت داشته باشی و در هر قدم با فکر و اندیشه و اعتماد به خودت پیش بری کافیٍ یه چیز دیگه که میخواستم بنویسم این بود که نمیدونم چرا بعضی ها یعنی بیشتر ایرانی ها خود نما هستند و دیگران هم که نیستند کمک میکنن خودنمایی شون بیشتر بشه؟ مثلا اگر در جمع خانم های ایرانی باشید یکی شروع میکنه به تعریف از خود و تمام افراد فامیل و دیگران هم میشینن و گوش میدهند بعضی ها هم به به و چه چه میگن و بعضی ها هم از جمله من از همون اولش سر درد میگیرم و به زور اون مجلس و تحمل میکنن ، نتیجه این میشه که تعداد افراد خودنما در کشور زیاد میشه و افرادی که نمیتونند تحمل کنند گوشه گیر میشن وتنهایی رو ترجیح میدهند دلم میخواد یک دوست قدیمی رو ببینم خیلی دلم براش تنگ شده

۱۷ فروردین ۱۳۸۵

آدم های آرام

تا به حال دقت کردین به آدم هایی که آرامش خواستی در کارهاشون دارن به نظر من این نوع آدم ها فقط در رفتارشون آرامش دارن اما در مغزشون غوغایی وجود داره که برای هیچ کس قابل باور نیست مثلا این دختری که کنار من نشسته و الان داره خیلی آروم کارهاشو انجام میده یا سر ناهار غذاشو خیلی آروم خورد که همه حوصله شون سر رفته بود نمیدونید چقدر فعال امروز متوجه شدم که تا به حال کارهاشو به چند تا ژورنال فرستاده البته در کنار کارهای متفرقهُ دیگه مثل تعریف کردن پروژه برای گرفتن گرنت یا همکاری بادانشگاهای کشورهای دیگه یا فرستادن کارهاش برای ارايه به کنفرانس و غیره
نتیجه این که فقط از روی ظاهر روی اشخاص قضاوت نکنید
راستی دلم میخواد برم خونه یکم آشپزی کنم

۱۵ فروردین ۱۳۸۵

شروع

امروز شروع نوشتنه منه البته هنوز به کیبورد فارسی عادت ندارم و زمان زیادی برای تایپ کردن میبره این وبلاگ رو با تشویق مجید همسر عزیزم شروع به نوشتن میکنم دلم میخواد بتونم نظراتم رو راجع به زندگی و هر چیزی که در اطرافم میگذره بنویسم و این میتونه یک تمرینی برای صحبت کردن و فکر کردن بیشتر بشه چون به نظر میرسه
که من آدم کم حرفی هستم و خودم هم از وقتی اومدم اینجا این رو احساس میکنم یکی از دلایلش رو خودم میدونم اینه که من قبلا عمیق به مسايل فکر نمیکردم و اصولاراجع به اتفاقاتی که برام می افتاد تأ ملی نداشتم شاید هم داشتم اما به مسای
ل کوچک و گذرا فکر میکردم اما اینجا آدم ها حداقل آدمهایی که اطراف من هستن به خودشون به روزی که گذشت به کاری که کردن و به حرفی که شنیدن بارها و بارها فکرای منطقی میکنن. چند روز پیش وبلاگی میخوندم که یک خانم آبستن هر روزش رو با جزییات کامل و زیبا مینویسه این نشون میده که با چه دقتی و با چه عشقی روزاشو سپری میکنه دلم میخواد من هم به زندگی اینطوری نگاه کنم به زندگی حداقل به یک چیز کوچیک هم که شده عشق بورزم و بدون نگاه کردن به بد ی هاش دوسش داشته باشم راستی چرا من نمیتونم فقط خوبی ها رو ببینم ؟ میتونم اینطوری شروع کنم : همین که الان متوجه شدم بیشتر بدیها رو میبینم همین توجه خودش خیلی خوبه :)
الان زنگ زدم به دوستم خوب بود به نظر خوش میاومد نمیدونم چرا مدتی که خوشی از دلمون بیرون رفته شاید علتش خود بزرگبینی یا حسادت باشه یا اینکه کارامون خوب پیش نمیره و حوصله ارتباط با مردم رو نداریم در هر حال این روز ها هم میگذره و هر لحظه ای گرانبها ست