۱۵ فروردین ۱۳۸۵

شروع

امروز شروع نوشتنه منه البته هنوز به کیبورد فارسی عادت ندارم و زمان زیادی برای تایپ کردن میبره این وبلاگ رو با تشویق مجید همسر عزیزم شروع به نوشتن میکنم دلم میخواد بتونم نظراتم رو راجع به زندگی و هر چیزی که در اطرافم میگذره بنویسم و این میتونه یک تمرینی برای صحبت کردن و فکر کردن بیشتر بشه چون به نظر میرسه
که من آدم کم حرفی هستم و خودم هم از وقتی اومدم اینجا این رو احساس میکنم یکی از دلایلش رو خودم میدونم اینه که من قبلا عمیق به مسايل فکر نمیکردم و اصولاراجع به اتفاقاتی که برام می افتاد تأ ملی نداشتم شاید هم داشتم اما به مسای
ل کوچک و گذرا فکر میکردم اما اینجا آدم ها حداقل آدمهایی که اطراف من هستن به خودشون به روزی که گذشت به کاری که کردن و به حرفی که شنیدن بارها و بارها فکرای منطقی میکنن. چند روز پیش وبلاگی میخوندم که یک خانم آبستن هر روزش رو با جزییات کامل و زیبا مینویسه این نشون میده که با چه دقتی و با چه عشقی روزاشو سپری میکنه دلم میخواد من هم به زندگی اینطوری نگاه کنم به زندگی حداقل به یک چیز کوچیک هم که شده عشق بورزم و بدون نگاه کردن به بد ی هاش دوسش داشته باشم راستی چرا من نمیتونم فقط خوبی ها رو ببینم ؟ میتونم اینطوری شروع کنم : همین که الان متوجه شدم بیشتر بدیها رو میبینم همین توجه خودش خیلی خوبه :)
الان زنگ زدم به دوستم خوب بود به نظر خوش میاومد نمیدونم چرا مدتی که خوشی از دلمون بیرون رفته شاید علتش خود بزرگبینی یا حسادت باشه یا اینکه کارامون خوب پیش نمیره و حوصله ارتباط با مردم رو نداریم در هر حال این روز ها هم میگذره و هر لحظه ای گرانبها ست

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی